از سری اتفاقات من ِ .... !

حالا منِ مهندس!

تو این برهه از زمان که هیشکی منو تحویل نمیگیره درست حسابی!من خودمو تحویل میگیرم درست حسابی!

دیشب کاری کردم کارستون!

لپ تاپ قدیمیه داداشم را درست کردم!لپ تاپی که نزدیک 10-12 تا مغازه خدمات کامپیوتری،فروش کامپیوتر و حتی تعمیرات نتونسته بودند درستش کنن!ینی میتونستند ولی درستش نمیکردند درواقع قطعه را عوض میکردند!

مشکل کارت گرافیکش بود!درایور کارت گرافیکش نصب نمیشد!اررورشم خیلی چرند بود!

خلاصه به کمک نت و نرم افزار و نبوغ بسیار خودم(^_^) یه کاری کردم که هرچند خودم هنوز کامل نفهمیدم چیکار کردم ولی همینقدر کافی بود که لپ تاپش را صحیح و سالم بهش تحویل بهم!

خود داداشم میگفت اصلاً دیگه امیدی به درست شدنش نداشتم و به فکر یه لپ تاپ یا تبلت نو بوده!

حالا جدا از تعارف و شوخی خدائیش از خودم خوشم اومد دیشب

حالا اسمشو میخواید بزارید اعتماد به سقف!خودتحویلگیری!یا ..

الان از معدود مواقعی که خیلی دوست دارم ازم تعریف بشه

{اونوختا که بچه بودم،دوران راهنمایی مخصوصاً اینقد بدم میومد از من تعریف میکردند!اصن آدم نمیدونست مثلاً چی بگه! خودم تو آکولاد را فهمیدم چی گفتم،شما را بعید میدونم فهمیده باشید!ببخشید}

خوشحالم که از کامپیوتر لپ تاپ تبلت موبایل تلویزیون ستاپ باکس { استغفرالله  ماهواره که نه اصلاً! :)) } سر در میارم!

به حدی که خیلیا منو معتمد خودشون تو خرید این وسایل بهمراه میبرند یا مشورت میگیرن!

ولی . . . . . . .

الان هیچ کدوم ازینا به کارم نمیاد

به قول مهندس بهشت: بچه برو درستو بخون!!

کاش من الان 23-24 سالم بود!این دوران 18 تا 23 سالگی را گذروندن یه جوریه برام!شاید چون خیلی بهش فک میکنم!

خیلی التماس دعا

مخصوصاً تو این ایام

اگه یادتون بود منم تو عزاداری هاتون یاد کنید

عزاداری هاتون قبول