میخواستم ناهار بخورم از ذوق زدگی نتونستم بخورم :))))))
اینم اسنادش :
سلام
وای که این چند روزه داغون شدم
تازه دارم طعم "سرم شلوغه" را میچشم
شباکه میرم بخوابم واقعاً با حس خواب آلودگی میرم..
صبح پست و آموزش و مشاوره و مدرسه و بانک .. عصر تمرین و مشاوره و پمپ بنزین و خرید
واقعاً خستگی داره..
مخصوصاً علافیش خیلی بده
امروز دفعه اول آزمون نهایی آیین نامه + آزمون شهر (عملی) بود .. ده تا پسر بودیم،بیست و پنج تا دختر!
از این ده تا پسر 3 تا آیین نامه قبول شدیم و از اون 25دختر 3نفر قبول نشدند :))
تفاوت در این حد :))
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای یه دختره بوده خعــــــــــــــلی باحال بود
فامیلش "ذبیحی" بود سرهنگه اولش گفت "ذبحی" دختره هم از این سوسولا بود گفت :"منظورتون ذبیحی بود دیگه؟"سرهنگه گفت:"قاتل ،قاتله" :))))))))))
دفعه دوم گفت:"ذِبیحی"(عمداً) کل کلاس رفت هوا :))
بعدش اومده امضا بده دختره،باید سه تا امضا کرد ؛سه تا امضا کرد هیچ شباهتی بهم نداشت
سرهنگه گفت:"چند نفری تو؟" :))))))))
خلاصه پایه خنده کلاس شده بود
(خوشمان آمد از اخلاقش :دی ! میخواستم قرار خواستگاری بزارم :دی!پررو خودتونید)
بعدش خلاصه اینو قبول شدیم رفتیم واسه شهر
من وقتی امتحان میدادم(عملی) سه تا دختر پشت ماشین نشسته بودن،که لامصب یکیشون همون بود :|
اون یکی هم که کنار در بود چاقاله خاتون بود :|
اصن دید نداشتم
دو فرمونه را خوب رفتم...دوبل هم رفتم ؛افسر در را باز کرد خورد به جدول و یه مردود خوشگل زد :|
حالا رفت تا چهارشنبه بعدی..
ایشالا قسمت دوم قبول بشم :)
التماس دعا
+مثلاً باید دنبال انتخاب رشته باشماااااااااااااا :| ... :)))))
سلام
بهمن پارسال که من هجده سالم تموم شد به فکرم بود که برم آموزش رانندگی
خلاصه قرار شد با داداشم با هم بریم گواهینامه بگیریم!
منم صبر کردم که مدارس تموم بشه که بشه باهم باشیم(داداشم معلمه)
تا اینکه چند وقت پیش رفتیم