** پیشنهاد می کنم حتماً تا آخر بخونید
دمِ عید بود و اَبوی جانمان ما را با اهل بیت فرستاده بود تا برویم چِش و چال بازار را درآورده و دمِعیدی کأنه حوران و غلامان بهشتی نونوار و شیکوپیک بشویم!
آقا
ما رفته بودیم توی یک مغازهای و داشتیم برای خودمان سوت میزدیم و اجناس
را می پاییدیم که دیدیم یک بانویی با یک پوشش خیلی استغفراللهی دارد با
فروشنده بر سر یک رأس تنبان نیممتری(!) چکوچانه میزند که اِلاولله باید
بگذاری پرو نمایم!
فروشنده
هی قسم و آیه وصلهپینه مینمود که این ساپورت است باجی! پرو ندارد که! آن
بانو اما میگفت میخواهم ببینم رنگش به رنگ فلان لباس و مدلش به مدل فلان
لباسم میآید یا نه!
خلاصه
از ایشان انکار و از اوشان اصرار. با عشوه و کرشمهای که آن بانو از
خودشان صادر مینمود ...