بعضی وقتا آدم تو زندگیش به یه جایی میرسه که دیگه هیچی مهم نیست! نگاه میکنه پشت سرش می بینه چقدر سعی کرده خوب و پاک زندگی کنه ولی این براش گرون تموم شده...
یه وقتایی به همه چیز شک میکنه!اینکه مسیر درستی رو تا حالا میرفته یا نه؟؟؟ اصلا چه لزومی داره آدم بخواد سالم و پاک زندگیش رو بکنه؟ میشه مثه خیلی آدمای دیگه این دوره زمونه گرگ شد و خیلی اصول رو زیر پا گذاشت!
یه لحظاتی تو زندگی هست که باید برگردی پشت سرت و نگاه کنی و ببینی راهی که تا الان میومدی اشتباه بوده یا درست! بعد دوباره تصمیم بگیری و حرکت کنی...
یه روزایی مثه الان خیلی داره سخت میگذره،خیـــلی سخت.... و اگه کسی نباشه که هواتو داشته باشه خیلی راحت سقوط میکنی و راه اصلی رو گم می کنی...
گاهی وقتا یه تصمیمای جدی و خطرناکی گرفته میشه که بعدها به سادگی نمیشه جبرانش کرد...
و گاهی وقتا برعکسش تصمیمای سختی که میگیری و به جاهای خوبی هم میرسی...
پس حواسمون به خوبی هامون باشه!به سادگی از دستش ندیم...منم ساده نیستم!فقط...
این لبخند هم باشه برای روزهای قشنگی که قراره بَعدِها بیان
ممنون از خانم جعفری به خاطر نظر خوبشان
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً / إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً
با هر مشکلى آسانى آمیخته ست و با هر صعوبتى سهولتى همراهه و این دو همیشه با هم بوده و با هم خواهند بود.