ای کاش همه چیز هندسه داشت

جبر بود

جمع و تفریق و ضرب و تقسیم داشت

شادی ها در هم ضرب می شدند

بدی ها از هم کم می شدند

پول ها تقسیم بر تعداد می شدند

و نیاز ها با کمک هم جمع می شدند . . 




+ متن کامل در ادامه مطلب...


کاش شوری های سرنوشت قاعده ای داشت

مثل معادلات ریاضی

یک به علاوه ی یک؛تا ابد؛دو تا می شد،در دل من و تو

کاش زندگی فارسی بود

مثل شعر؛مثل حس شاعری؛مثل ماه؛مثل مهر

کاش به قول حافظ شیرین بیان :

"یوسف گمگشته بازآید به کنعان"

کاش حال و روزم مثله تاریخ بود،کهنه و جاودان

کاش همه چیز جغرافیا داشت

نقشه بود،راهی داشت

دل و دردی بود،دلیلی نبود

مسیری بود ،رسیدنی داشت

و پایان پر از غم دراماتیک نداشت

کاش زمانه همان فیزیک بود

همه چیز با چند فرمول ریز و درشت حل می شد

دوران بدی می گذشت

سریع تر از نور

و خوشی ها مثل جذبه ی جاودانِ جاذبه

به جریان زندگی جذب می شدند

ای کاش همه چیز زنگ ورزش بود

با نشاط بود ،بوی شادی می داد

ای کاش "یکی بود یکی نبود"،اول قصه ها نبود

آن وقت می گفتیم ، یکی بود هیچ کی نبود

یه خدا بود یه دنیا بود

با خدا دنیاییم

بی خدا تنهاییم

ای کاش همه چیز هندسه داشت

جبر بود

جمع و تفریق و ضرب و تقسیم داشت

شادی ها در هم ضرب می شدند

بدی ها از هم کم می شدند

پول ها تقسیم بر تعداد می شدند

و نیاز ها با کمک هم جمع می شدند . .

ای کاش خدا ،مثل دوران بی هیاهوی کودکی

در زندگی شلوغ بزرگی ما هم آشیانه ی کوچک و زیبایی داشت

وقتی گریه می کردیم

کاش واقعاً باران می بارید

وقتی می خندیدیم

عطش بی فراق گل ها،زیر تپش قلب خورشید

روشنایی چشمانم را به من می بخشید


سیده سها هاشمی