دست نویس ..!

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

عروسی

سلام

جاتون خالی دوشنبه رفتیم عروسی یکی از اقوام (از طرف فامیلا عروس :دی)

خعلی حال داد

دلم برای یه عروسی تنگ شده بود

نه که حالا فک کنید از اون رقاص های قهارما :))

(کلن رقص بلد نیسم)

از دورهمی های عروسی خوشم میاد

اینکه بعضی ها را میبینم خوشم میاد

عروسی تالار پیوگان بود!(اسمش را واللا نمیتونم تلفظ کنم :|) - تو جاده اصفهان شیراز !

خلاصه کلاً بگم جاتون خالی بود

شاید بعداً که حسه تایپ بود براتون از اتفاقاتش بگم!

+ درسام پیش نمیره :(

 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

منم مزدوج شدم( + 18)

+18 ** 18+
لطفاً اگر جنبه ندارید،یا سنتان به هجده سال نرسیده این پست را نادیده بگیرید!خواهشاً
گناهش را گردن من نیندازید!


=))))))))))))))))))))))

دیشب زنمون دادند رفت!


یهو دیدیم لباس دامادی تنم کردند و میگن به به!آقا دوماد خوش اومد!
منم نمیدونستم عروس کیه؟یهو دیدم یکی اومد و از طرز رفتارشون فهمیدم عروسه{یادمه از پله ها اومد}
من کلاً هنگ بودم؛هی به مامانم میگفتم مامان مگه نباید اول بریم خواستگاری حرفامون را بزنیم!!مامانم هی میگفت:هیس هیچی نگو ! O_o


.
.
.
خیلی سعی داشتم عروس را ببینم،هی صورتمو اینور اونور میکردم ببینم عروس کیه؟؟
جل الخالق!این دیگه کیه!؟؟
خوشگل،خوش اندام ! ^__^
کلی خوشحال شدم..
هنوز تو شوک بودم!!
{بعد نمیدونم چی شد که فهمیدم دارم خواب میبینم!ینی تو خواب میدونستم خوابم!ینی در اصل تو خوابی که میدیدم متوجه بودم که خوابه !!!}
دیگه شروع کردم مسخره بازی ها و انجام خیالات +18 ! {خجالت}
چون میدونستم خواب دارم میبینم، پررو شده بودم!ولی هی دور و بریام میگفتن نکن زشته..من میگفتم نه این خوابه! :))
اصن یه وضعی بود!
خلاصه تو خواب زنمون دادند!حالا ببینیم کی به واقعیت میپونده؟ :دی
فقط چند تا نکته داشت!
اولاً یه آدمایی تو خوابن بودن ،که اصلاً نمیشناختم ولی صورتشون را یادمه!
دوماً یه آدمای خاصی تو خواب بودن که اصلاً انتظارشو نداشتم،هم از بچه های انجمن سابق BGFUN همم مثلاً "علمدار" که میاد وبلاگم همم کلاً یه سری افرادی که زیاد نمیبینمشون!!!
سوماً من خواب کلاً زیاد میبینم،خوابهای سریالی (!) خوابهای چرند و ... ولی اولین خواب عروسی بود که میدیدم!
چهارماً اگه دختر خانمی که انشاالله در آینده قراره خوشبختش کنم همین شکلی باشه که تو خواب دیدم خیلی خوب میشه ^_^ (چهره اش کامل تو ذهنمه،تقریباً چهره اش شبیه یکی بود که...)
پنجماً نماز صبحم قضا شد!رفتم حمام {خجالت،از آثار همون پررو گری های خوابم}
ششماً شنیدم که میگن خوابی که قبل از اذان صبح میبینید احتمال بوقوع پیوستنش بسیار بالاست،وقتی بعد از این خواب بیدار شدم دقیقاً اذان میگفتند!نمیدونم..

+ خیلی ممنون از نظرات و اظهار لطفتون!ببخشید نتونسته بودم نظرات را تایید کنم
نظرات را کم کم تایید میکنم به ترتیب!همراه با جواب
انشاالله به زودی هم پست میزارم ،سعی میکنم امشب یا فردا
شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت به شما و همه مسلمین و شیعیان

✔علی
۲۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

ازدواج _ رابطه دختر و پسر

سلام

پیرو پست قبلی و این پست و همین پست پیش رو میخوام به یه سری نتایج درمورد رابطه دختر . پسر و ازدواج و از این قبیل مقوله ها برسم!

همونطور که تو پست قبل دیدید و شنیدید درباره رابطه دختر پسر و رابطه انسانی و رابطه غیر انسانی(جنسیتی) بود ؛که اینجا دوباره تکرارش میکنم:

سخنرانی جناب آقای X  در باره رابطه دختر و پسر :



که قرار شد یکی از دوستان وبلاگی توضیحی درمورد این سخنرانی و این مطلب تو وبش ارائه بده!

اما مطالب جدید:

یکی درمورد ازدواجه!هرچند زیاد متناسب با سن من نیست ( البته طبق عرف جامعه برای من خیلی زوده) ولی خب حالا میگم دیگه..  :دی

الان بنظرم مشکل عمده ای که تو این قضیه ازدواج به وضوح قابل مشاهده است سن ازدواجه!مثلاً الان دیگه طرف رسماً برنامه ریزی میکنه که تو 28 سالگی ازدواج کنه،یا مثلاً یکی از دخترا بود میگفت تا 24 سالگی اصن به ازدواج فکر نمیکنه![خو بعدشم بشین به مردنت فک کن :| ]

من از موافقین شدید مقوله "زودازدواج کنی" هستم!!!



دو سه تا سخنرانی هست دوست دارم هر کی این پست را میخونه خوب گوش بده و نظرشو بگه تا بقیه صحبت هامو بگم واستون...

لینک دانلود سخنرانی حسن عباسی در مورد ازدواج ( 4mb)

لینک دانلود سخنرانی حاج آقای پناهیان در مورد رابطه دختر و پسر - 1 ( 8mb)

لینک دانلود سخنرانی حاج آقای پناهیان در مورد رابطه دختر و پسر - 2 ( 8mb)

البته این شیوه بریا وبلاگ من که نظرات خیلی کمی داره زیاد جواب نمیده ولی خب روش دیگه ای بلد نیستم [روشی به ذهنتون رسید پیشنهاد بدید]

این پست تکمیل میشه _ _ _




* اضافه شده در تاریخ ۶:




۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

نمیدونم ..

یه سری مطلب هست چندوقتی هست میخوام پست بزارم ولی بنا به دلایلی هردفعه نشده!

تو چند روز آینده حتماً منتشر میکنم!

یکم دو دلم!

نمیدونم بزارم یا نزارم ! نمیدونم رمز دار بزارم یا بی رمز !

حالا ایشالا ببینیم تا چند روز آینده چی پیش میاد !

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

خاطره 1 /الان وقت استراحت نیست

گفتم: داداش دختر همسایه را بعد از ازدواجش دیدم که گریه می کرد و میگفت : من داداشت را حلال نمی کنم.

متعجب شد و پرسید چرا؟؟

گفتم آخه میگفت:من حسین را خیلی دوست داشتم ولی به خواستگاریم نیومد تا من ازدواج کردم.

تا حالا عصبانیتش را ندیده بودم اما این دفعه به شدت عصبانی شد و گفت :

چرا زودتر به من نگفتی؟من خوشحال شدم و گفتم:اگه گفته بودم میرفتی خواستگاری؟!

گفت : نه! یه کاری انجام می دادم که از من تنفر پیدا کنه و این قضیه را بیخیال بشه

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔