دست نویس ..!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

دعوا سر حجاب !

چند روز پیش پشت در مغازه ای اینو خوندم:


در خیــــــابان چهره آرایـــــش مکــــن                  از جـــــــــــوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روســری بیـــــــــرون مریز                  در مسیر چــشمها افســــون مــری
یاد کن از آتش و روز مــــــــعـــــــاد                     طره گیــــــسو مده در دســـــت باد
خواهرم دیگر تو کــــودک نیســـتی                     فاش تر گویم عروســـــــک نیستی
خواهرم ای دختـــــــر ایــران زمیـــن                    یـک نظر عکـــــس شهیدان را ببین
خواهـرم این لباـــس تنگ چیست ؟                    پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟
خواهــــرم اینقدر تن نـازی مکـــــن                     با اصـــول شــــــرع لجبــــازی مکـن
در امور خویش ســـرگردان مشو                      نو عــــروس چشم نامـــردان مشو


الان اومدم سرچ زدم،یکی جواب این شعر اینو نوشته:

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

خواهرم ! عکس ات را در فضای مجازی را دریاب ...

* سلام!از طریق وب یکی از دوستان(در پیوندهای روزانه) با این وبلاگ و این مطلب آشنا شدم!گفتم شما هم بخونید بد نیست!در مورد عکس خانم ها در فضای عمومی مجازیست!



برگفته شده از وبلاگ فرهنگ پرواز  farhangeparvaz.blog.ir
1:از آنجایی که قبلاها هم در معرفی خودم گفته بودم اول یک جوال دوز به خودمان و بعد یک سوزنکی به دیگران ! از خودم شروع می کنم، از آنجایی بنده انسان صد در صد پاکی نیستم و ایضا چشمانم ! و دارای گناهانی هستم که جز با لطف و بخشش خداوند بخشیده نمی شود و آبرویی هم دارم از پرده داری حضرت حق است.

در ضمن ! انسانی هم هستم دوست دارم به آنچه اعتقاد دارم عمل کنم!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

چه جوری توی این ساپورت جا می‌شوی آبجی جان؟!

 ** پیشنهاد می کنم حتماً تا آخر بخونید


دمِ عید بود و اَ‌بوی جانمان ما را با اهل‌ بیت فرستاده بود تا برویم چِش ‌و ‌چال بازار را در‌آورده و دم‌ِعیدی کأنه حوران و غلامان بهشتی نونوار و شیک‌و‌پیک بشویم!

 
آقا ما رفته بودیم توی یک مغازه‌ای و داشتیم برای خودمان سوت می‌زدیم و اجنا‌س را می پاییدیم که دیدیم یک بانویی با یک پوشش خیلی استغفراللهی دارد با فروشنده بر سر یک رأس تنبان نیم‌متری(!) چک‌و‌چانه میزند که اِلاو‌لله باید بگذاری پرو نمایم!
 
فروشنده هی قسم و آیه وصله‌پینه می‌نمود که این ساپورت است باجی! پرو ندارد که! آن بانو اما می‌گفت می‌خواهم ببینم رنگش به رنگ فلان لباس و مدلش به مدل فلان لباسم می‌آید یا نه!
 
خلاصه از ایشان انکار و از اوشان اصرار. با عشوه و کرشمه‌ای که آن بانو از خودشان صادر می‌نمود ...
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔