دست نویس ..!

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اتفاقات» ثبت شده است

دخترِ دختر عمو !

سلام

خوبید؟خوشید؟سلامتید؟

خب ..

نوه عموم چند روز پیش تصادف کرد

بنده خدا داغون شد

به حدی که امکان گچ گرفتن پاش نبود

10روز پاشو با وزنه تو هوا نگه داشته بودند تا شرایطش فراهم بشه بتونن گچ بگیرن

پدر و مادرم خیلی پیگر قضایا بودند ولی خب من زیاد دنبال ماجرا نبودم

(کلاً با این عموم اینا روابط زیادی ندارم من)

 

حالا دیشب بعد از چند روز این آوا خانوم مرخص شده و آوردنش خونه پدربزرگش { که همون عموی  من میشه}

مامان بابام رفته بودند بهش سر بزنن

به مامانم گفته:"پس این علی تون نمیخواد بیاد منو ببینه؟" :))))))))))))))

O_o

حالا کلاً من این آوا خانم را دو سه بار دیدم،اونم کجا؟

تو ایام عید نوروز تو دیدوبازدید ها

بساطی داریم ما :دی

 

* برای سلامتیش دعا کنید

+ امشب گویا قراره برم ببینمش !

× امشب نتونستم برم ببینمش !

متاسفانه خواهر یکی از دوستام فوت شدند :(

استاد دانشگاه بود

خدا بیامرزدش

عباس آقا که گاهی وب من میای درگذشت خواهر گرامیتون را تسلیت میگم

 

# سوء تفاهم پیش نیاد،آوا خانوم دختر کوچیکی هست(از لحاظ سنی)

فک کنم یه 10-12 سالش باشه ولی سر و زبون خوبی داره ماشالا !

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

این روزای ساده !

شاید دیگه هیچوقت این فرصت را نداشته باشم!!

چند روز دیگه نتایج کنکور میاد،بستگی به دانشگاهی که قبول میشم باید برم سراغ کارهاش،اگه راهم دور باشه که دیگه خیلی سرم شلوغ میشه

این روزا هیچ کار خاصی ندارم!خیلی سرم خلوته

روزا ساده میگذره

انگار دارم یه استراحت فوق مطلق میکنم!

هیچ کاری،هیچ برنامه ای،هیچی هیچی..

شاید فقط 9 روز دیگه من اینقد راحت و آزاد و بیکار نباشم!


کسی با من تو این نه روز کاری نداره؟؟ :))

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

سمیرم نامه ! 1

خب

همونطور که گفته بودم سه شنبه ساعت 1 قرار شد بریم سمت سمیرم

ما پنج نفر بودیم!که هر کی وظیفه اوردن یه سری وسایل را داشت

چهار نفر اول که سوار شدیم و وسایل را گذاشتیم تو صندوق عقب هیچ مشکلی نبود،ولی نفر پنجم که وسایلشو گذاشتیم دیگه صندوق بسته نمیشد :))

یکم وَر رفتیم نشد که نشد..

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

روزه کاذب !

عآقا این چه وضعشه آخه!

هنوز تو جو روزه ایم! :))

امروز دوساعت تشنگی کشیدم فک کردم هنوز روزه ام :| :))

آجیم اومد گوجه بخوره میگم عه نخور روزه ای!!گفت اوووووو،معلومه خیلی جوگیر شدیا :))

خدائیش 30 روز از گرمترین روزای سال روزه باشی این اثرات را هم داره :))

ولی خدائیش ماه رمضون بنظرم بهترین فضیلتش اینه که آدم اصلاً گناه نمکنه ینی سمت گناه نمیره،نمیدونم چرا الان که ماه رمضون تموم شده اون قبح و حالت خاصی که گناه نکردن داشت را دیگه ندارم !!!!

کاش بتونم اون روند ماه رمضون را ادامه بدم..


+ نمیدونم چه سِرّی ـه تو ماه رمضون آدم دلش همه چی میخواست بخوره ولی نمیشد،الان که ماه رمضون نیست هر چی فک میکنم هیچ چیز خوشمزه ای واسه خوردن نیست :|

همونطور که تو ایام امتحانات خلاقانه ترین اعمال به ذهن آدم میاد وقتی امتحانات تموم میشه کلاً هیچ چیز خاصی به ذهنت نمیرسه :|

چرا آخه؟

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

کانونه ما داریم؟؟

تا حالا شده با بچه هایی که تازه یه چیزایی میفهمن هم صحبت بشید؟؟
خیلی باحالن!استدلالاشون؛حرفاشون؛نتیجه گیریاشون !

امروز تو کانون(کانون فرهنگی هنری مسجد) بودم داشتم با دوستم درباره دولت حاج حسن و این چیزا حرف میزدیم نمیدونم چی شد دوستم گفت دیگه "آب از سر فلانی گذشته" !
از قضا یکی از بچه ها (حدود 9 ساله یا 10 ساله) این را شنیده بود،بعدش اومد پیش من گفت اینکه م.ر گفت آب از سرش گذشته با اینکه میگن خرش از پل گذشته چه فرقی داره ؟ :))
کلی براش توضیح دادم که معمولاً وقتی میگن آب از سرش گذشته ینی اتفاقات بدی واسش افتاده که مثلاً آبرو نداره دیگه یا یه حالت منفی داره کلاً و ...
وقتی میگن خرش از پل گذشته ینی زرنگی(تبهکاری) کرده،گول زده،یه جورایی دیگه کارش گیر نیست! و اینا ..
بعد اومده به من میگه:
آهاااااااا! پس ینی اگه خر بگذره خوبه،آب بگذره بده :))))))))))))))

ینی هلاک نتیجه گیریش شدم :))))))

خدائیش بچه های کانونه ما داریم؟؟ :دی
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

گواهینامه رانندگی

سلام

بهمن پارسال که من هجده سالم تموم شد به فکرم بود که برم آموزش رانندگی

خلاصه قرار شد با داداشم با هم بریم گواهینامه بگیریم!

منم صبر کردم که مدارس تموم بشه که بشه باهم باشیم(داداشم معلمه)

تا اینکه چند وقت پیش رفتیم

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔

من اصن اینجوری نبودم !

امروز (چنددقیقه پیش) چرا اینجوریه؟؟

تو صف عابر بانک بودم،سه نفر بود بودیم،من و دو تا خانوم که یکیشون تقریباً 40 ساله و اون یکی هم سن من حدوداً !

40 ساله هه کارشو انجام داد رفت،موندیم من و اون یکی!

من میخواستم قبض بریزم و پول بگیرم،گفتم:بفرمایید!

گفت: نه، شما بفرمایید،اکشال نداره! :|

آقا من یهو شروع کردم چک چک عرق ریختن ! :|

اصن چنان حس خجالتی منو گرفت !!

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟

من اصن اینجوری نبودم !؟!!؟!؟

عایا اینها نشانه بی جنبگی ــست؟

*

از تو نت پیداش کردم:

این عکس همون عابربانک مذکوره،دقیقاً همون گوشه سمت چپ عکس:

بانک ملی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
✔ ASRz ✔